الان فکرم درست کار نمیکند اما احساس میکنم یک نوع تربیت خاورمیانه ای ِ بیمار ...احاطه مان کرده ......خب چرا اگر دقیقا یک رفتار مشابه را از سوی مردان و زنان ببینیماسم یکی را میگذاریم تعریف و لذت وشاید حتی حسادت ...!؟و آنیکی میشود هیزی و لذت و هرکوفت دیگری؟ !به چشمها و افکار و نگاههای مریض کاری ندارم ها ...نه!دارم از دید سالم و معمولی و نرمال حرف میزنم ......امروز در نتیجۀ یک پروسۀ بسی طـــــــــــولانی ِ خوشگلیزاسیون که روی
کچلی هایم انجام شدبسی دلبر شدند همان کچلی ها ..اولین کسی که خیلی ذوقمرگ شد خود بانوی " سلمانی " ! بود کهقبل از خودم نتیجه کارش را میدید و هی عکس وفیلم میگرفت برای تبلیغ کارش ..دومین نفر خودم بودم که هی توی دلم کلـــّـــه کلــّــه قند آب میشد وهی توی همان دل ِ شکرک زده قربان صدقه کچلی هایم میرفتم ..ودرنهایت خانمهای حاضر در همان آرایشگاه ( سلمانی ! ) ....خب تا اینجا اینهمه تماشا و به به چه چه های علنی و تودلی ونگاههای طولانی هیچ اشکالی که نداشت هیچ...انگار خیلی هم طبیعی بود ...اما همینکه پایم به خیابان رسید و سعی میکردم قبل آنکه قند خونم کاملا سقوط کندخودم را به قارقارک جانکه چندین خیابان پایین ترمنتظرم بود برسانم همان نگاهها بی هیچ کلام و صدای اضافه و هیچیفقط از چشمهایی با جنسیت متفاوت بیرون میریختندتازه برخلاف محیط داخل سلمانی که با بینندۀ مربوطه چشم در چشم میشدماینجا درحالیکه سریع قدم برمیداشتم فقط از گوشۀ نگاه یا از مکث ها و ترمزهای ناگهانی و تابلو ..وحالا یک چندباری هم از تلاقی نگاهها متوجه واکنش دقیقا مشابه از نوع نرانه اش شدم ..وتنها تفاوتی که شاید در آن لحظه به ذهن میرسید این بود کهنرها اجازه وجرات تعریف و ابراز حس ونظر ندارند و نداشتنداما غیرنرهای ت سفر.....
ادامه مطلبما را در سایت سفر.. دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jadooye-ashk بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 3:40